گروه ورزش | شهرآرانیوز، کتاب «تاریخ فوتبال ایران» پر از داستانهای نابی است که تورق آن روح و روان را بدجوری صیقل میدهد. ۲۱ژوئن۱۹۹۸، ورزشگاه ژرلاند شهر لیون میزبان بازی قرن بود؛ جایی که جوانان رعنای آن روزهای فوتبال ایران برابر تیم ملی آمریکا قرار گرفتند.
تیم ملی برای رسیدن به جام جهانی بیست سالی مردم را منتظر نگه داشت، اما نسل دوستداشتنی فوتبال ایران به زیباترین شکل ممکن تابلو صعود را نقاشی کردند. شاگردان طالبی در گام اول مغلوب تیم پرستاره یوگسلاوی شده بودند و برای رسیدن به اولین پیروزی تاریخ فوتبال ایران در جام جهانی، یانکیها را نشانه گرفته بودند.
اشکهای یک ملت
بازی تحت تدابیر شدید امنیتی شروع شد و این تیم ملی آمریکا بود که بازی را با توپ پر شروع کرد. بازی هنوز به دقیقه۱۰ نرسیده بود که کلودیو رینا توپ را روی محوطه جریمه ایران فرستاد و برایان مکبراید بالاتر از جواد زرینچه توپ را به تیر دروازه عابدزاده کوبید. خندههای عابدزاده و آرامش بیمثال سنگربان ایران یکبار دیگر خیال همهمان را راحت کرد. بازی کمکم متعادل شد تا یکبار دیگر علی دایی با آن استایل همیشگی و دید فوقالعادهاش خداداد را با کیسی کلر، دورازهبان حریف، تکبهتک کرد. دروازهبان آمریکا پاهای غزال تیزپای ایران را درو کرد، اما اورس میر سوئیسی انگار چیزی از تعریف خطا نمیدانست!
بازی به اواخر نیمه اول نزدیک میشد که یک کار ترکیبی در سمت راست توپ را به جواد زرینچه رساند. سانتر مدافع راست دونده ایران روی سر حمید استیلی فرود آمد تا توپ در آسمان برقصد و کیسی کلر هرچقدر هم پرواز کرد، به آن نرسید.
فریاد شادی استیلی با اشکهایی که از سر ذوق یک ملت بود، تا مدتها در تیتراژ برنامههای تلویزیونی دیده میشد.
مقاومت ایرانیا
یران نیمه اول با برتری به رختکن رفت تا آمریکاییها از این اتفاق جریتر شوند و توپخانه حملاتشان در نیمه دوم را تقویت کنند. اما بازهم این قرمزپوشان کشورمان بودند که یکبار دیگر مقاومت ایرانی را به نمایش گذاشتند. عابدزاده سر تسلیمشدن نداشت و خط دفاعی بدون نقص کار میکرد. عقربههای ساعت داور به دقیقه۸۴ رسیده بود که حمید استیلی جلو خط دفاعی ایران توپ را گرفت و آن را به علی دایی رساند. دایی چرخید و همان کار همیشگیاش را تکرار کرد؛ بازهم روی زمین، بازهم پشت مدافعان. اینبار اما موشک ایرانی بود که بهسمت دروازه آمریکاییها حرکت میکرد. مهدویکیا با کیسی کلر تکبهتک شد و مثل سالنیبازها با نوک پا توپ را بهسمت دروازه یانکیها شلیک کرد. فریاد هیجان و شادی از فرانسه به ایران رسید و تهران به شادترین پایتخت جهان تبدیل شد. سفیدپوشان تیم ملی آمریکا برای اعاده حیثیت هم که شده بود، هرچه در توان داشتند، گذاشتند و درنهایت روی اشتباه دروازهبان و سردرگمی بازیکنان کشورمان یک گل را جبران کردند، اما در پایان طبل شادانه در دست ملیپوشان ایران بود.
یادش خوش
یادش بهخیر، روزهای خوبی بود. دلمان برای آن شادیها، برای آن تیم، برای آن همه صفا و سادگی بدجوری تنگ شده است. دلمان برای فوتبالیستهایی با شلوارهای ساسوندار و سبیلهای نازک و موهای پشتبلند، اما با یک دنیا غیرت لک زده است؛ فوتبالیستهایی که تنها نقاشی روی بدنشان رد بخیه بود و جای زخم.